امید

عشق به حضرت مهدی موعود{عج}

امید

عشق به حضرت مهدی موعود{عج}

چگونه بحرین از ایران در زمان محمد‌رضا شاه جدا شد؟



اگر ایران در زمان محمد‌رضا شاه در مورد بحرین دست به اقدام سخت و محکم می‌زد حاکمیت ایران بر بحرین تداوم پیدا می‌کرد و به سرنوشت آرژانتین دچار نمی‌شد.

بحرین قسمتی از سرزمین ایران بود، اما در دوره انحطاط قاجاریه، دولت انگلستان از ضعف دولت مرکزی استفاده کرد و به موجب قراردادهایی که در سال های 1820 ، 1861 ، 1880 و 1892 با بحرین منعقد کرد، به تدریج بر نفوذ خود در آن سرزمین افزود و بعدها مدعی شد که از زمان قرارداد 1820 دولت انگلستان شیخ بحرین را مستقل می شناخته است. دولت ایران نسبت به این امر معترض بود و حتی در نوامبر 1927 مساله بحرین را به جامعه ملل ارجاع کرد، ولی راه حلی در این مورد به دست نیامد. پس از جنگ جهانی دوم لوایحی در ایران به تصویب رسید و به موجب آن دولت ایران موظف شد که نسبت به احقاق حقوق ایران در بحرین اقدام کند. همچنین دولت ایران در سال 1957 بحرین را به عنوان استان چهاردهم ایران اعلام کرد و در 1958 نیز از شیخ سلمان بن احمد الخلیفه شیخ بحرین خواست که وفاداری خود را به دولت ایران نشان دهد.

دولت ایران در مورد حاکمیت خود بر بحرین چنین استدلال می کرد؛ 1- بحرین هرگز کشوری کاملاً مستقل نبوده و حاکمیت ایران بر این جزیره چندین قرن ادامه داشته است، به استثنای دوره کوتاه 1507 - 6021 میلادی که پرتغالی ها این جزیره را اشغال کردند. 2- ایران هرگز حاکمیت خود را بر بحرین به قدرت دیگری واگذاری نکرده و حاکم بحرین را به عنوان رئیس یک کشور به رسمیت نشناخته است. حتی شاه در مارس 1968 مسافرت خود را به عربستان سعودی به خاطر اعتراض به این کشور که از حاکم بحرین به عنوان رئیس یک کشور در دیدار از عربستان سعودی استقبال کرده بود، لغو کرد. 3- ایران حمایت بریتانیا را از بحرین به عنوان مداخله در امور داخلی جزایر و در نتیجه در امور داخلی خود تلقی کرده است.

اما 20 سال بعد سیاست دولت ایران نسبت به بحرین تغییر کرد و ایران حاضر شد از حاکمیت خود نسبت به بحرین صرف نظر کند. عللی که برای این امر ذکر می شد، متعدد بود. گفته می شد که طی 150 سالی که بحرین از ایران جدا شده و تحت تسلط انگلستان بوده، سیاست عربی کردن سکنه ایرانی الاصل بحرین با موفقیت دنبال شده است و در نتیجه پیوند فرهنگی ایران با بحرین سست شده است. در مقاله حاضر با ذکر خلاصه ای از تاریخ بحرین، به بررسی برخی از علل استقلال بحرین و پذیرش آن از جانب ایران می پردازیم.

تاریخ بحرین

مجمع الجزایر بحرین از قدیم الایام بخشی از امپراتوری ایران پیش از اسلام بوده است،‌ ولی اعراب ساکن آن جزیره به علت دوری از شعاع عمل حکومت و نیروهای مرکزی ایران به طور مکرر مشکلات و دردسرهای زیادی برای حکومت مرکزی ایران ایجاد می‌کردند؛‌ بنابراین منطقه خلیج فارس را توأم با اغتشاش و آشوب و راهزنی ساخته بودند. تا اینکه شاپور دوم پادشاه ساسانی ( ملقب به شاپور بزرگ و ذوالکتاف ،‌309-337 م) با قوای کامل و کشتیهای متعدد جنگی به بحرین لشکرکشی کرد و شورشیها را با شدت عمل سرکوب کرد. به نحوی که تا زمان سقوط دولت ساسانی به دست اعراب ( 651.م) آرامش کاملی در آنجا برقرار بود. عربها بعد از اسلام تشکیلات اداری سرزمینهای فتح شده را تغییر نمی‌دادند؛‌ زیرا تشکیلات اداری که جانشین آن کنند نداشتند به جای آن،‌ از مردم آن سرزمین‌ها که آنها دارای تمدن و فرهنگی درخشان و بعضا بالاتر از تمدن اعراب بودند برای ایجاد و اداره تشکیلات اداری– اسلامی استفاده می‌نمودند و این روش به آنان کمک شایانی می‌کرد.1

پس از حمله اعراب به ایران و اشغال این کشور،‌ بحرین کماکان جزء ایران اسلامی باقی ماند و تا قبل از به قدرت رسیدن سلسله صفویه - که پس از مدتهای طولانی ایران مجددا دارای یک حکومت واحد و متمرکز شد - سرزمین ایران شاهد حکومت های غیرمتمرکز و محلی متعددی بود که همواره در رقابت قدرت و جنگ و نزاع با یکدیگر بودند،‌ بویژه اینکه ‌حمله وحشیانه و گسترده مغول‌ها به ایران نیز (‌در سال 1220 .م )‌همه چیز را بکلی دگرگون و آشفته ساخت. تا اینکه در اوایل قرن شانزده میلادی با هجوم استعمار پرتغال به منطقه اقیانوس هند و خلیج فارس (‌در سال 1506 )،‌ بسیاری از نقاط استراتژیک منطقه و از جمله جزیره هرمز و مجمع‌الجزایر بحرین نیز (‌در سال 1521 ) به تصرف و اشغال آنها درآمد.

پس از گذشت حدود یک قرن از اشغال پرتغالی‌ها،‌ شاه‌عباس در سال 1602 با لشکرکشی به بحرین آنجا را از تصرف اشغالگران خارجی آزاد کرد و مجددا به ایران ملحق شد. پس از آن، ‌مجمع الجزایر بحرین مدت 180 سال در اختیار و تحت نظر کامل حکومت ایران بود. سپس،‌ در سال 1783 (‌یا 1782 ) شیخ احمد بن خلیفه ‌ از قبیله ‌بنی عتبه ‌ و از خاندان ‌خلیفه ‌ که از منطقه نجد در مرکز عربستان به کویت مهاجرت کرده بود‌ به این سرزمین حمله و پس از شکست سربازان ایرانی بر آن استیلا یافت. از آن پس،‌ حکومت بحرین با حمایت همه جانبه سیاسی– استعماری انگلستان در اختیار اعضای خاندان ‌ خلیفه ‌ ( آل خلیفه )‌ قرار گرفت.2

باید به این نکته مهم اشاره کرد که وضعیت و ثبات حکومتها در ایران همواره مستقیما در اوضاع سیاسی و سرنوشت بحرین نیز تأثیر گذار بوده است،‌ چنانکه مثلا پس از فوت شاه عباس اول– پادشاه قدرتمند صفوی- ،‌ و ضعف جانشینان او، راهزنان دریایی عرب تبار مستقر در بحرین نیز شروع به دست‌اندزی به خلیج فارس و مناطق اطراف آن کردند و در واقع تا مدتی اثری از حاکمیت ایران بر بحرین باقی نماند. در خلال این مدت نیز استعمار کهنه و قدرتمند انگلیس در رقابت با قدرتهای استعماری دیگر در منطقه،‌ و نیز در راستای سوء استفاده از اوضاع آشفته و نابسامان منطقه و ضعف قدرتهای همجوار آن،‌ شیوخ عرب خلیج فارس را در کنترل و اراده خود در آورد و بالاخره در سال 1820 پس از قلع و قمع دزدان دریایی و برده فروشان،‌ قرادادها تحت الحمایگی را با رهبران شیخ نشینهای خلیج فارس و از جمله بحرین به امضا رساند.3

شیخ سلمان بن احمد ( شیخ بحرین )‌ در ژانویه 1820 «قرارداد صلح عموی » یا « قرارداد اساسی » (‌و در واقع همان قرارداد انقیاد و تحت الحمایگی )‌را با انگلستان امضا کرد.‌ او به علت استحکام قدرت و سلطه اش بر بحرین، ‌خود را تحت الحمایه انگلیس اعلام کرد و پرچم آن کشور را بر فراز مقر دارالحکومه خود برافراشت!‌ بدین ترتیب، ‌از این زمان به بعد تا مدت 150 سال، ‌بحرین زیر نفوذ و سلطه انگلستان قبل گرفت و طبعا حکومت ایران را با یک مشکل جدی سیاسی و ارضی روبرو کرد.

پیرو آن،‌ دولت ایران (در زمان سلطنت ناصرالدین شاه)‌ طی یادداشتی به سفارت انگلستان در تهران به این اقدام دولت مذکور اعتراض کرد. دولت انگلستان در پاسخ این یادداشت، ‌اعلام کرد که هدف از امضای پیمان یاد شده، ‌برقراری نظم و امنیت در خلیج فارس بوده است و اگر دولت ایرن خود چنین مسئولیتی را برعهده گیرد، دولت انگلیس از آن استقبال خواهد کرد! در این پاسخ تصریح شده بود که اگر از شیخ بحرین حرکتی سر بزند که مستلزم اقدامات جدیدی از طرف دولت انگلیس باشد، ‌دولت ایران در جریان قرار خواهد گرفت!‌ پس از آن نیز مجددا شیخ بحرین در سالهای 1880 و 1892 قراردادهای تحت‌الحمایگی دیگری را (مشابه قراردادهای تحت الحمایگی با سایر شیخ نشینها)‌ با انگلستان به امضا رساند.4

موضع گیری ایران نسبت به بحرین در طول تاریخ

دولت ایران در مدت یک و نیم قرن حاد شدن مسأله بحرین (‌1820 -1970 )‌ و دخالت و سلطه انگلستان بر آن جزیره،‌ هیچگاه جدایی بحرین از خاک ایران را نپذیرفت؛ ولی در عین حال قدرت انجام عمل حادی علیه انگلیس را نیز نداشت. بطوریکه در همین راستا، زمانی که دولت انگلستان (به‌عنوان دولتی که بحرین را تحت‌الحمایه داشت)، در 1306.ش (1927.م) قراردادی با عربستان‌سعودی درباره بحرین (و قطر و امارات متصالحه) امضا کرد، دولت ایران نسبت به آن معاهده رسماً اعتراض کرد و از آن به‌عنوان «تجاوز به تمامیت ارضی ایران» به جامعه ملل شکایت کرد. وزارت امورخارجه ایران، همچنین طی ارسال یادداشت اعتراض رسمی به سر رابرت کلاویو وزیر مختار بریتانیا در تهران به تاریخ اول آذر 1306 (22 نوامبر 1927) یادآور شد که: «مالکیت ایران بر بحرین محرز... است و … [ماده 6 معاهده] تا درجه‌ای که مربوط به بحرین است، برخلاف تمامیت ارضی ایران و با مناسبات حسنه‌ای که همیشه بین دو دولت همجوار موجود بوده است، منافات دارد. با این وجود دولت ایران به این قسمت از معاهده یادشده جداً اعتراض و انتظار دارد که اولیای دولت انگلستان به زودی اقدامات لازمه را در رفع آن اتخاذ فرمایند.»5

همچنین، پیش از تصمیم‌ ناگهانی و بی‌سابقه محمدرضاشاه در اواخر سال 1348 به «تاخت‌زدن» حاکمیت ایران بر مجمع‌الجزایر بحرین با اعاده حاکمیت ایران بر جزایر ابوموسی و تنب بزرگ و کوچک، بحرین «جزء لاینفک ایران» قلمداد می‌شد. دولت ایران در آبان 1336 طی لایحه‌ای بحرین را رسماً استان چهاردهم کشورمان اعلام کرد. در همین راستا، در اوایل دهه 1340.ش «سازمان اطلاعات و امنیت کشور» (ساواک) در زمان ریاست سپهبد تیمور بختیار با کمک فکری فعالان حزب پان‌‌ایرانیست در آن تاریخ، طرحی ریخته بودند که برابر آن با تبلیغات وسیع در داخل و خارج بحرین، بحرینی‌ها را به ضرورت الحاق رسمی بحرین به ایران مشتاق کنند و تحرکات و تظاهراتی در بحرین و ایران برای انجام این الحاق انجام دهند و با تمهید مقدمات «اطلاعاتی ـ امنیتی» لازم (ازجمله اعزام مأموران ساواک به شکل مسافر، توریست و بازرگان به بحرین ازیک‌سو و تقویت نیروی دریایی ازسوی دیگر)، در یک روز معین شخص شاه و تیمور بختیار به همراه تعدادی دیگر از رجال سیاسی و فرماندهان نظامی در یک فروند هواپیما به‌ منامه حرکت کنند و در میان استقبال پرشوری که آنجا توسط بحرینی‌ها و ایرانیان زائر و مجاور بحرین از هیئت ایرانی به عمل خواهد آمد، در عمل بحرین را به تصرف نیروهای ایرانی در آورند.

این نقشه را اسداله علم هم در زمان نخست‌وزیری‌اش (یعنی پس از برکناری منوچهر اقبال در تیرماه 1341 و پیش از روی کارآمدن حسنعلی منصور در اسفند 1342) در نظر داشته و حتی به سفیر انگلیس هم گفته است: «بگذارید این جزایر را با اعزام ایرانی‌ها به آنجا، ایرانی بکنیم و شما هم چشم روی هم بگذارید.»6

توسل به تحرکات نظامی برای تثبیت حق حاکمیت ازسوی دولت‌های مختلف جهان بی‌سابقه نبوده و نیست، برای نمونه در سطح منطقه‌ای، ایران برای تثبیت حاکمیت خود بر اروندرود نیک از عهده برآمد و در اردیبهشت 1349 باوجود دعاوی عراق به «شط‌العرب» با پشتیبانی جت‌های جنگنده نیروی هوایی، کشتی ابن‌سینا را از اروندرود وارد خلیج‌فارس کرد و زد و برد. در مقابل وقتی صدام حسین به کویت حمله کرد با واکنش امریکا روبه‌رو شد و دوباره بازنده شد. در سطح بین‌‌المللی، هم دولت آرژانتین در اردیبهشت 1361 (مه 1982) با دعوی حاکمیت بر مجمع‌الجزایر فالکلندز(Falklands) در اقیانوس اطلس جنوبی در برابر حاکمیت استعماری انگلستان، آن جزایر را با پیاده‌نظام خود تصرف کرد، اما دولت محافظه‌کار بریتانیا در زمان نخست‌وزیری ماگارت تاچر با لشکرکشی و نیز غرق‌کردن کشتی آرژانتینی «بلگرانو» به مقابله مسلحانه پرداخت و ارتش آرژانتین را از آن جزایر بیرون راند و باز در آنجا مستقر شد. سوابق حاکمیت ایران بر بحرین با حاکمیت تاریخی آن در اروندرود کاملاً مشابه، بلکه از جهت حقوقی با نبود معاهده‌ای در باب بحرین (به خلاف اروندرود) قوی‌تر بود.

باید احتمال داد که اگر ایران همان‌طور که حاکمیت خود را بر اروندرود درمقابل عراق با یک تحرک نظامی تثبیت کرد، در مورد بحرین هم دست به چنین تحرکی می‌زد و حتی در منامه قشون پیاده می‌کرد، زده بود و برده بود و به سرنوشت آرژانتین (یعنی مقابله نظامی بریتانیا) دچار نمی‌شد. هر چند خلاف آن (یعنی نوعی واکنش نظامی بریتانیا و حتی عراق) هم در برابر این اقدام نظامی برای اعاده حاکمیت ایران بر بحرین، دور از ذهن نبود؛ چنان‌که هنگامی که سپاه ایران در زمان محمدشاه قاجار، هرات را به سرداری سلطان مراد میرزا حسام‌السلطنه فتح کرد، دولت استعماری انگلیس در سواحل خلیج‌فارس نیروی دریایی به مانور پرداخت و به دولت ایران اولتیماتوم داد که از هرات عقب‌نشینی کند.

اما مسئله بحرین در دوره محمدرضاشاه که انگلستان بسیار ضعیف شده بود، با وضع هرات در زمان محمدشاه قاجار که انگلستان بزرگترین امپراتوری روی زمین بود، قابل قیاس نیست، یعنی با عنایت به تصمیم سال 1968.م دولت انگلیس به خروج از شرق کانال سوئز که شامل خلیج‌فارس هم می‌شد، به احتمال قریب به یقین در صورتی‌که ایران بحرین را بازپس می‌گرفت، دولت انگلیس درآستانه عقب‌نشینی از شرق سوئز و تشکیل فدراسیون «امارات متحده عربی» متوسل به لشکرکشی نمی‌شد. امریکا هم در آن تاریخ جز یک پایگاه نیروی دریایی که در بحرین داشت، در خلیج‌فارس مطلقاً ادعایی نداشت و تمام هم و غم آن جلوگیری از نفوذ شوروی بود، از این‌رو به احتمال قوی، همچنان که در داخل ایران پایگاه‌هایی برای زیر نظر گرفتن شوروی داشت، با ادامه آن پایگاه در بحرین هم با ایران کنار می‌آمد. عراق هم در اروندرود که منافع مستقیم داشت، راه به جایی نبرده بود و احتمال این‌که با نداشتن دسترسی به خلیج‌فارس قادر به مانور نظامی در برابر ایران در دریاها باشد، نزدیک به صفر بود، از این‌رو اگر نیروی دریایی دست به تحرکی زده بود، به احتمال قوی بدون خونریزی و برخورد نظامی به هدف ملی خود می‌رسید.

با این اوصاف، قدرت و نفوذ انگلستان در سال 1923 با خلع شیخ عیسی از حکومت بحرین افزایش یافت و به ویژه با انتصاب «چارلز بلگریو ‌» ‌به عنوان مشاور انگلیسی حاکم جدید، و چندی بعد با انتقال پایگاه دریایی انگلیس از بندر باسعید و (‌در غرب جزیره قشم ) به بحرین و انتقال مقر نماینده سیاسی انگلیس در خلیج فارس از بوشهر به بحرین،‌ این قدرت و نفوذ وسیعتر و با ثبات‌تر شد.

مقارن این تحولات و پس از انتقال سلطنت از سلسله قاجار به پهلوی،‌ ایران خواستار اعاده حق حاکمیت خود بر این سرزمین شد. در مقابل،‌ حکومت بحرین نیز با مشورت و خط دهی مشاوران و کارگزاران انگلیسی مقیم بحرین بر آن شد تا ساختار جمعیتی و مذهبی این شیخ نشین کوچک را حتی الامکان با اکثریت دادن به عربها سنی مذهب از کشورهای عربی به بحرین تشویق شد و هزاران تن فلسطینی و اعراب دیگر از کشورهای مختلف عرب به بحرین هجوم آوردند. یکی از ویژگیهای مهم بحرین عبارت از ترکیب جمعیتی (‌نژادی )‌ و مذهبی آن است.

با توجه به پیشینه تاریخی بحرین و وابستگی آن به ایران ،‌تعداد زیادی از ساکنان آن ایرانی تبار هستند که در بخشهای گوناگون کشور مشغول به کار هستند. چنانکه با وجود تغییر و تحولات گسترده در این امر در خلال دهه‌های گذشته ، حتی بر اساس منابع آماری کشور انگلستان 20 درصد بافت نژادی آن را در پایان دهه 1980 ایرانیان تشکیل می‌دادند! ضمنا حدود 60-70 درصد مسلمانان بحرین را شیعیان و تنها 30- 40 درصد آنان را سنیان تشکیل می‌دهند.

در حالی که با وجود اکثریت شیعیان، ‌قدرت سیاسی در دست مذاهب است و این امر یکی از نقاط ضعف امنیت ملی آن کشور است. همین امر گاه به گاه مشکلاتی سیاسی برای بحرین به وجود آورده است، چنانکه مثلا در سال 1953 شیعیان بحرین که از افزایش سریع مهاجرت کارگران عرب سنی مذهب و تغییر مصنوعی ساختار جمعیتی نگران و ناراضی بودند،‌ شورش کردند. لذا برخورد بین گروههای شیعه و سنی بحرین توسعه یافت و پس از چندی رهبران گروهها با تشکیل ‌" کمیته وحدت ملی "‌ ( لجنه الاتحاد الوطنی ) به یک آرامش نسبی رسیدند.7

در دوران سلطنت محمدرضا شاه ،‌ حداقل در دو برهه زمانی مسأله مالکیت و حاکمیت ایران بر بحرین به صورت حادتر مطرح شد. در اسفند 1329 در لایحه مربوط به ملی کردن صنعت نفت ایران که برای تصویب به مجلس شورای ملی ارائه شد،‌ «شرکت نفت بحرین » نیز در طرح ملی شدن قرار داشت؛‌ چرا که مجمع الجزایر بحرین بخشی از سرزمین ایران را تشکیل می‌داد بار دوم در آبان ماه 1336 هیأت وزیران با حضور شخص شاه لایحه‌ ای را برای تقدیم به مجلس آماده کردند که به وضوح نشان دهنده حق و ادعای مالکیت ایران به بحرین بود. در این لایحه کشور از نظر اداره سیاسی به چهارده استان تقسیم می‌شد که بحرین استان چهاردهم را تشکیل می‌داد. بدین ترتیب،‌ از دیدگاه ایران، ‌منطقه بحرین از استان فارس جدا می‌شد و خود استان مستقلی را تشکیل می‌داد.

این اقدام ایران مورد اعتراض مطبوعات و دولت انگلستان و نیز نارضایتی اعراب قرار گرفت. علیقلی اردلان وزیر امور خارجه وقت ایران در سخنرانی خود در مجلس شورای ملی در پاسخ به اظهارات مقامات انگلیسی در مجلس عوام آن کشور، اظهار داشت که حق حاکمیت ایران بر بحرین از اواخر قرن هجدهم به بعد تنها بر مبنای ادعای محض نبوده است، ‌بلکه "‌در واقع و بنا به دلایل و شواهد عینی،‌ ایران بر بحرین حکومت می‌رانده است و شیوخ [بحرین]‌ نیز هر زمان که آزاد بوده‌اند و حکومت مرکزی [ایران]‌ نیز قدرتمند بوده است،‌ خودشان را خراجگذار و تابع حکومت ایران دانسته‌اند"‌؛‌ ولی در پاسخ به اعتراض اعراب اعلام کرد، "‌ برادران عرب ما باید بدانند که بحرین جزئی از پیکر ماست و مسأله بحرین از جمله منافع حیاتی ایران به شمار می‌آید". 8

اهمیت سیاسی– استراتژیک بحرین در دهه 1960 افزایش یافت،‌ به ویژه اینکه ایران شاهد افزایش فعالیتهای انقلابی اعراب در سواحل خلیج فارس در خلال سالهای 1964- 1965 بود؛‌ ولی حضور نظامی انگلیس در منطقه و نیز بندر عدن تا اندازه‌ای ترس ایران را کاهش می‌داد؛‌ ولی در نوامبر 1967،‌ نیروهای انگلیسی پیرو جنگلهای داخلی یمن از بندر استراتژیک عدن (نزدیک باب المندب و ابتدای جنوبی دریای سرخ )‌ خارج شدند و پیرو آن،‌ جمهوری دموکراتیک خلق یمن، یمن جنوبی، به عنوان یک کشور سوسیالیستی افراطی شکل گرفت. این کشور بزودی از جنبش‌های انقلابی و چپگرای منطقه به حمایت برخواست و در این راستا با ایران و نیز کشورهای میانه رو (و غرب گرای ) عرب به عنوان «کشورهای مرتجع » شروع به مقابله و مخالفت کرد.

خروج انگلستان از خلیج فارس و وضعیت بحرین

انگلستان پس از خروج از عدن (‌یمن جنوبی)‌،‌نیروهایش را به بحرین منتقل کرد و بدین ترتیب پس از عدن، ‌مجمع الجزایر بحرین به عنوان پایگاه مهم انگلستان در شرق سوئز و خلیج فارس مطرح شد. مدتی بعد در ژانویه 1968 ،‌پس از اینکه انگلستان اعلام کرد که نیروهایش را تا پایان سال 1971 از شرق سوئز خارج خواهد کرد،‌ دولت ایران از این تصمیم استقبال کرد و اعلام کرد که از حق حاکمیت خود بر بحرین منصرف نشده است.

سپس،‌ با طراحی و هدایت انگلستان قرار شد فدراسیونی متشکل از نه شیخ نشین جنوب خلیج فارس و از جمله بحرین در قالب یک کشور واحد پس از خروج نیروهای انگلیسی از منطقه تشکیل شود،‌ بویژه شیخ بحرین با ابراز ناخشنودی از مسأله خروج آتی نیروهای انگلیس،‌و ادعای مالکیت ایران بر بحرین آن را یک مشکل امنیتی برای آینده مجمع الجزایر دانست و بنابراین حل این مشکل را پیوستن بحرین به فدراسیون یاد شده دانست.

عکس‌العمل ایران نسبت به تشکیل این فدراسیون با شرکت بحرین قابل پیش بینی بود؛‌ چرا که بر خلاف موضعگیری همه کشورهای عرب، ‌ایران با تشکیل چنین فدراسیونی مخالفت کرد.

اردشیر زاهدی وزیر امور خارجه ایران در تاریخ 17 تیرماه 1347 در بیانیه رسمی شدیداللحنی اعلام داشت: «ایجاد چیزی به نام فدراسیون امارات خلیج فارس با شرکت جزایر بحرین از دیدگاه ایران مطلقا قابل قبول نیست». محمدرضا شاه نیز به نوبه خود اعلام کرد ایجاد این فدراسیون چیزی جز یک اقدام استعماری و امپریالیستی و تلاش برای بازگشت انلگیس به منطقه از «درب پشتی » منطقه نیست. او هشدار داد که ایران در صورت لزوم برای حفظ منافع تاریخی و حقوق سرزمینی خود قدرتمندانه اقدام خواهد کرد.9

در این میان‌، مذاکرات آشکار و پنهان میان ایران، ‌انگلستان، ‌عربستان سعودی و آمریکا انجام می‌گرفت. یکی از مواضع موجود بر سر حل مسأله بحرین – جدا از سیاستهای استعماری انگلستان– حمایت عربستان سعودی (‌به عنوان کشور عرب با نفوذ منطقه ) ‌از خواسته‌ها و آمال شیخ بحرین و نیز مرز آبهای سرزمینی و فلات قاره دو کشور بود. تضاد منافع دو کشور چنان بود که شاه برنامه دیدار رسمی‌اش از عربستان سعودی را در اوایل سال 1968.م (‌1347.ش) به تعویق انداخته بود. بالاخره با مذاکرات طرفین اولین قدم قابل توجه در حل اختلافات دیرین دو کشور بر سر مرز فلات قاره و مالکیت جزایر فارسی و عربی در تاریخ 24 اکتبر 1968 با امضای یک موافقتنامه انجام گرفت. مذاکرات و توافقهای پنهانی بین ایران و انگلستان و آمریکا و نیز امضای توافقنامه فوق باعث شد ایران در مورد مسأله بحرین کوتاه بیاید و تا اندازه‌ای عقب نشینی سیاسی کند.10

محمدرضا شاه و جدایی بحرین از ایران

شاه در دیدار رسمی خود از هندوستان، ‌در یک مصاحبه مطبوعات در «دهلی نو» در تاریخ 4 ژانویه 1969 اعلام کرد که «اگر مردم بحرین خواهان پیوستن به کشورم [ایران]‌ نباشند‌ ایران از ادعاهای سرزمینی اش نسبت به این جزیره خلیج فارس دست خواهد کشید».

وی گفت چنانچه سیاست بین المللی خواهان آن باشد،‌ ایران نیز خواست مردم بحرین را می‌پذیرد. شاه تأکید کرد که ایران مخالف استفاده از زور برای حل مسأله ارضی بحرین است. وی در پاسخ به این سوأل که آیا او پیشنهاد انجام یک انتخابات عمومی یا رفراندومی در رابطه با کسب نظر مردم بحرین را دارد یا خیر پاسخ داد:‌ من نمی خواهم دراین زمان وارد جزئیات مربوط به این سوال بشوم؛ ولی هر نوع وسیله ای که بتواند به یک روش رسمی و مورد پذیرش شما و ما و تمامی جهان نشانگر خواست مردم بحرین باشد،‌ مطلوب خواهد بود.

وی در ادامه پاسخ به سؤال فوق اشاره کرد که بحرین 150 سال پیش به وسیله انگلیس از ایران جدا شد و اکنون خودش در حال ترک خلیج فارس است، ولی انگلیس نمی‌تواند آنچه را که از ایران بازستانده بدون رضایت این کشور به طرف دیگری بدهد و در عین حال،‌ ایران پس از خروج انگلستان در پی اشغال بحرین نخواهد بود،‌ بنابراین چنین حالت و دوره‌ای یک وضعیت غیر امنیتی ایجاد خواهد کرد.11

این سخنان و اظهار نظرهای رسمی شاه نشان دهنده رسیدن به یک نقطه سازش و توافق منطقه‌ای بین شاه و قدرتهای بزرگ و در عین حال زمینه سازیهای لازم افکار عمومی برای حل نهایی مسأله بحرین از طریق جدایی آن از خاک ایران بود.

در آن شرایط زمانی ایران نمی‌توانست از طریق نظامی بحرین را بازستانی کند،‌ این اقدام عواقب خطرناکی برای ایران در پی داشت. مسلما انگلستان به عنوان یک قدرت بزرگ استعماری اجازه چنین اقدام جسورانه‌ای را به ایران نمی‌داد،‌ ضمن اینکه این کار تمام کشورهای عربی را (‌اعم از تندرو و محافظه کار )‌ علیه ایران متحد و هم پیمان می‌ساخت. این در حالی بود که ایران در آن دوران درگیریهای ارضی و مرزی و سیاسی گسترده ای با عراق داشت. از طرف دیگر این اقدام نظامی ایران برخلاف اصول سازمان ملل متحد بود که ایران نیز عضو فعال آن به شمار می‌رفت.

بنابراین شاه با توجه به سازشهای پنهانی انجام شده و شرایط زمانی،‌ راه حل سیاسی را برگزید. چنانکه حدود نه ماه پس از مصاحبه دهلی نو‌،‌ شاه در زمستان سال 1348 (‌اوایل 1970) مجددا در مصاحبه‌ای خواستار حل مسأله بحرین از طریق کسب نظر مردم بحرین به طور رسمی به وسیله سازمان ملل متحد شد. بالاخره پیشنهاد رسمی شاه از طریق گفتگوهای بعدی ایران با انگلستان و دبیرکل سازمان ملل (‌اوتانت ) ‌در اوایل سال 1970 به نتیجه نهایی رسید ایران در تاریخ 9 مارس 1970 (‌9 اسفند 1348 ) ‌رسما مساعی جمیله دبیرکل سازمان ملل را برای استعلام نظرهای واقعی مردم بحرین از طریق انتصاب یک نماینده ویژه خود برای انجام این مأموریت خواستار شد.

انگلستان در تاریخ 20 مارس موافقت رسمی خود را با انجام پیشنهاد دولت ایران به اوتانت دبیرکل سازمان ملل اعلام کرد. وی نیز در همان روز پس از مشورت با نمایندگان ایران و انگلستان اعلام کرد "‌که او مساعی جمیله خود را تأخیر انجام خواهد داد ". پیرو آن، ‌او شخص "‌ویتوریو وینتسپیر گیچیاردی "‌ (‌دیپلمات ایتالیایی )‌ معاون دبیرکل و مدیر کل دفتر اروپای سازمان ملل در ژنو را به عنوان نماینده ویژه خود در کسب آراء‌مردم بحرین منصوب کرد.

ضمنا وی از سوی ایران و انگلستان در راه انجام دادن مسئولیت خود و ابراز نظر و تصمیم نهایی‌اش در مورد حل مسأله بحرین،‌ اختیار تام گرفت. نماینده ویژه دبیرکل در امور بحرین،‌ در رأس یک هیأت پنج نفری عازم آن جزیره شد و از 29 مارس تا 18 آوریل 1970 به نظر خواهی گزینشی و گفتگو با گروههای منتخب سیاسی– اجتماعی بحرین پرداخت. ذکر این نکته ضروری است که برخلاف ادعای برخی منابع خارجی مبنی بر مراجعه به آراء‌ عمومی از طریق (‌رفراندوم )‌ یا انتخابات عمومی، ‌این امر صحت ندارد،‌ بلکه به همان روش محدود گزینشی یاد شده انجام گرفت. پس از نظرخواهی از مردم بحرین،‌ گیچیاردی داده‌ها و نتایج کسب شده را در گزارشی به دبیرکل تسلیم کرد تا بر اساس آن تصمیم نهایی درباره سرنوشت بحرین اتخاذ شود. در گزارش مذکور آمده بود:‌ هیأت اعزامی دریافتند که مردم بحرین پیشنهاد و درخواست ایران و انگلستان برای نظرخواهی و مساعی جمیله سازمان ملل را در این راه مورد ستایش و تقدیر قرار دادند،‌ هیچ گونه تلخکامی و خصومتی از سوی مردم بحرین نسبت به ایرانیها مشاهده نشد و اظهار امیدواری شده بود که «ادعای [مالکیت]‌ ایران [بر بحرین]‌ یکباره و برای همیشه کنار رود ».

ضمنا آمده بود که مردم بحرین پس از حل مسأله بحرین، ‌خواستار روابط نزدیکتر خود با سایر کشورهای عرب و نیز ایران هستند، ‌اینکه خواهان یک «کشور مستقل و با حاکمیت کامل » سیاسی هستند و بالاخره اینکه اکثریت تام مردم احساس می‌کنند که بحرین یک کشور عربی است. ضمنا در گزارش نوشته شده بود که هیأت اعزامی به تفاوتهای مختصری در نظر جمعیت شهری و روستایی بحرینی‌ها پی برده‌اند،‌ از جمله در مورد ایرانی تبارها، ‌افراد دارای تحصیلات بالا و گروهها دیگر اجتماعی؛ ولی این تفاوتها از نظر نتیجه‌گیری نهایی اعضای هیأت جنبه حاشیه‌ای (‌و نه اساسی )‌داشتند.12

رئیس هیأت اعزامی ‌گزارش خود را با این نتیجه گیری به پایان رسانده بود کسب نظر و مشورتهای وی در بحرین «او را متقاعد کرده است که اکثریت تام مردم بحرین خواهان شناسایی هویتشان در یک شورا کاملا مستقل و دارای حق حاکمیت و آزاد برای ایجاد روابطشان با سایر کشورها می‌باشند». گزارش یاد شده از سوی دبیر کل به شورای امنیت ارجاع شد و شورای امنیت نیر با استناد به نتیجه گیری نهایی گزارش تدوین شده مفاد آن را راجع به استقلال بحرین و جدایی‌آن از خاک ایران در تاریخ 30 آوریل 1970 مورد تأیید و تصویب قرار داد. ایران نیز در ماه مه (‌اردیبهشت 1349 ) برای شناسایی رسمی قطعنامه شورای امنیت در مورد استقلال بحرین در جدایی از خاک کشور دست زد. چنانکه هیأت دولت قطعنامه‌ای را به منظور تصویب تصمیم شورای امنیت به مجلس شورای ملی تقدیم کرد.

این قطعنامه در تاریخ 24 اردیبهشت 1349 با 187 رأی مثبت و چهار رای منفی (از کل 101 نماینده حاضر ) به تصویب مجلس شورای ملی رسید. مجلس سنا نیز در 28 اردیبهشت ماه آن را به اتفاق آراء (60 رأی کل نمایندگان ) تصویب کرد نمایندگان مخالف از سوی جناح پان ایرانیسم به رهبری محسن پزشکپور رهبری می‌شدند.13 حاکم بحرین برای اولین بار در آذرماه 1349 (دسامبر 1970) ‌از ایران بازدید کرد و موافقتنامه اولیه مربوط به فلات قاره دو سرزمین به امضا رسید. موافقتنامه اصلی و نهایی پس از مسافرت اردشیر زاهدی (وزیر امور خارجه )‌ به بحرین در خرداد ماه 1350 امضا شد. این موافقتنامه برای ایران و هم برای بحرین از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بود،‌ چرا که تعداد میدانهای نفتی واقع در مناطق نشانه گذاری شده قابل توجه بود از نظر بحرین و ناظران نفتی نیز همکاریهای ایران و بحرین در زمینه اکتشاف استخراج نفت در مناطق همجوار خط نشانه‌گذاری شده اهمیت فراوان داشت.

نتیجه گیری اعلامیه استقلال بحرین در تاریخ 14 اوت 1971 منتشر شد. دولت ایران تنها یک ساعت پس از استقلال بحرین آن را به رسمیت شناخت. یک روز بعد (‌15 اوت )،‌ بحرین و انگلستان یک قرار داد دوستی با هدف (مشورت ) در مواقع ضروری با یکدیگر امضا کردند! بدین ترتیب،‌ مسأله بحرین پس از یک و نیم قرن منازعه و کشمکش به نقطه حل رسید دلیل آن نیز از نظر سیاسی،‌ سازش و توافق پنهانی انجام شده بین ایران و قدرتهای غربی بر سر نقش آتی ایران در منطقه خلیج فارس و اعطای امتیاز به ایران درباره یک مسأله دیگر ارضی کشور یعنی جزایر سه گانه بود. در واقع باید گفت بحرین قربانی یک بده و بستان سیاسی شد و آخرین بخش جدا شده از خاک ایران در دوران معاصر بود.

اما باز پس گرفتن جزایر سه‌گانه به این آسانی صورت نگرفت. دولت ایران در برابر تبلیغات گسترده عراقی‌ها که او را به امپریالیسم و سلطه‌جویی متهم می‌کردند سخت ایستادگی کرد و شاه در اوایل خرداد 1349 اعلام کرد که ایران هیچ گونه نقشه امپریالیستی در خلیج فارس ندارد و آماده امضای یک پیمان دفاعی با کشورهای منطقه است تا ثبات آن را پس از خروج انگلیسی‌ها در آذر 1350 تأمین کند. ولی در ضمن حق دارد به تقویت نیروی نظامی خود برای رویارویی با رژیم‌های «ماجراجوی» خاورمیانه بپردازد.

موضع سرسختانه ایران مورد حمایت ترکیه و پاکستان و کشورهای غربی قرار گرفت. اما در عین حال ایران از ترس اینکه مبادا عراق بیش از پیش بسوی شوروی کشانده شود،‌ در صدد یافتن راه‌حل مسالمت‌آمیزی برای مسئله اروندرود برآمد و از طریق اورخان اورالب معاون وزارت خارجه ترکیه به عراق پیشنهاد کرد حاضر است نیروهایش را از مرز عراق عقب بکشد مشروط بر اینکه عراق هم عینا چنین کند. ضمنا در صدد جلب دوستی سایر کشورهای منطقه خلیج‌فارس در آمد. هنوز استقلال بحرین اعلام نشده بود که منوچهر ظلی معاون وزارت امور خارجه ایران در رأس یک هیئت «حسن نیت» به آن کشور رفت و برای نخستین بار در 23 خرداد 1349 یک هیئت بحرینی از ایران بازدید کرد. مقررات روادید بین دو کشور لغو شد و یک سال بعد ضمن دیداری که زاهدی وزیر امور خارجه ایران از بحرین کرد قرارداد مربوط به تعیین حدود فلات قاره بین دو کشور امضاء شد.

در میهمانی‌های خصوصی دربار پهلوی چه می گذشت؟



در این مجالس گاهی هم صحبت‌های مربوط به درگیری‌های پشت پرده رجال و درباریها مطرح می‌شد که گاه به صورت پچ پچ و گفتگوهای یکی دو نفره بود، از آن جمله روابط فرح و دفتر مخصوص او با علم وزیر دربار بود که هم جنبه کلی و روابط کاری داشت و هم جنبه خصوصی و دلخوری‌های شخصی.

 وقتی که کار روزانه شاه و فرح تمام می‌شد و آن‌ها به کاخ اختصاصی خود که در حقیقت محل زندگی آن‌ها بود می‌آمدند، اگر مهمانی‌‌های تشریفاتی به مناسبت سفر سران و مقامات کشورهای خارجی در بین نبود، زندگی شبانه و خصوصی آن‌ها شروع می‌شد. شاه در زمستان‌ها معمولاً در کاخ نیاوران به سر می‌برد و تابستان‌ها، غیر از ایامی که به شمال می‌رفت، به کاخ اختصاصی سعدآباد می‌رفت و معمولاًً کمتر شبی بود که گذران شبانه در کاخ اختصاصی توأم با یک برنامه سرگرم کننده نباشد. به طور معمول هفته‌ای سه شب مهمانی خصوصی در دربار برگزار می‌گردید که در این مهمانی‌های خصوصی تنها همان افرادی که به عنوان حلقه خصوصی دوستان شاه و فرح نام بردیم، شرکت می‌کردند.

تا آنجا که به خاطر دارم برای شرکت و به قول معروف هنرنمایی در این مجالس بیشتر از خوانندگان معروف آن دوره دعوت می‌شد که ستار و کورس سرهنگ‌زاده بیشتر از هر خواننده‌ای دعوت می‌شدند. از گوگوش و هایده هم دعوت می‌شد. از جمله کسان دیگری که دعوت می‌شد عبدالکریم اصفهانی بود که در رادیو ادای خواننده‌ها و هنرپیشه‌ها را در می‌آورد و تقلید صدای آن‌ها را می‌کرد، اما در مهمانی‌های دربار به تقلید صدای رجال می‌پرداخت و مخصوصاً تقلید از طرز حرف زدن هویدا در میان حاضران طرفدار داشت و معمولاً خود شاه نیز خوشش می‌آمد که رجال دولتش توسط یک هنرپیشه دست‌ انداخته شوند و این اواخر که هویدا هم در مهمانی‌های خصوصی دعوت می‌شد گاهی در حضور خودش ادایش را در می‌آوردند.

 

کسان دیگری هم از درباری‌ها و نزدیکان گاهی میهمانی می‌دادند. ملکه مادر علاوه بر مهمانی هفتگی‌اش سالی یکبار هم به مناسبت 28 مرداد مهمانی بسیار مفصلی می‌داد که معمولاً همه‌ی افراد خانواده سلطنتی و بیشتر رجال سرشناس در آن شرکت می‌کردند. و این میهمانی سنتی و سالانه یکی از مجلل‌ترین میهمانی‌هایی بود که در دربار تشکیل می‌شد.

خانم دیبا هم گاهی میهمانی می‌داد که عده کمتری، و بیشتر همان افراد خاص و خصوصی در آن حاضر می‌شدند. خود من هم هر از مدتی میزبان می‌شدم و در مهمانی‌ها معمولاً از میان خواننده‌ها از ستار و هایده دعوت می‌کردم.

اشرف هم از کسانی بود که مجلس میهمانی‌اش اغلب به راه بود و البته او در میهمانی‌هایش از دوستان نزدیک خودش هم دعوت می‌کرد و بهروز وثوقی هنرپیشه خوش تیپ هم البته فراموش نمی‌شد و در این اواخر معمولاً پای ثابت بود. همینطور فاطمه هر هفته میهمانی می‌داد. عبدالرضا هم سالی یکبار در «دشت‌ناز» مازندران میهمانی مفصل برپا می‌کرد. غلامرضا هم سالی یک بار در رامسر میهمانی می‌داد. و معمولاً زمان میهمانی این دو نفر تابستان و مقارن ایامی بود که شاه و فرح در نوشهر بودند.

نکته جالب این که معمولاً در جلسات خصوصی شاه و فرح، در کاخ اختصاصی، بسیار بی‌تکلف و راحت و بدون تشریفات حاضر می‌شدند و آن جمعی که به هر حال اجازه یافته بودند در حلقه مخصوص جای بگیرند، حتی با خود شاه و فرح، رفتار آزادانه داشتند و بی‌رودربایستی شوخی می‌کردند و حرف می‌زدند و راحت بودند و کاملاً می‌شد فهمید که آن دبدبه‌ای که معمولاً در ذهن آدمها از یک دربار پادشاهی وجود دارد، احساس نمی‌شود. اما در خانه بعضی از والاحضرت‌ها و مخصوصاًدر میهمانی عبدالرضا از این خبرها نبود و گفتم که در میهمانی سالانه او که معمولاً از نوشهر با هواپیما به دشت ناز می‌رفتیم، که فرودگاه اختصاصی هم برای آن درست کرده بودند، می‌بایست همه رعایت تشریفات را بکنند و این تشریفات در شرایطی انجام می‌شد که اساساً نمی‌بایست تشریفاتی به کار برده شود چون کل میهمانی خصوصی بود و نمی‌بایست تشریفاتی به آن صورت در آن معمول باشد.

به هر حال سالی یکبار که ما به خانه عبدالرضا می‌رفتیم یادمان به دربارهای افسانه‌ای می‌افتاد و البته کسانی هم که به این میهمانی می‌آمدند و مخصوصاً خانمها آن رابه یک سالن مد تبدیل می‌کردند و محلی بود برای چشم و هم چشمی و تملق گویی که گاهی به حد انزجار آوری می‌رسید. جالب آن است که بعضی از این افراد مثل همسر رضا قطبی بودند که حرفهای چپی می‌زدند و از مردمی بودن صحبت می‌کردند، در حالیکه شوهر او می‌گفت وقتی که مردم نزد شاه می‌آیند باید در جلوی او زانو بزنند. به هر حال در خانه عبدالرضا می‌بایست همه سلسله مراتب را کاملاً رعایت می‌کردند در حالی که در میهمانی‌های شاه و فرح در کاخ اختصاصی از این خبرها نبود.

 

میهمانان خصوصی دربار پهلوی چه کسانی بودند

 

در میهمانی‌های سعدآباد، خود شاه معمولاً بعد از اینکه شام می‌خورد به اتاق دیگری می‌رفت و مشغول بازی می‌شد و فرح و دوستانش دور هم جمع می‌شدند و به بگو و بخند مشغول می‌شدند. این اواخر که من بر سر ماجرای جوادی با فرح درگیر شده بودم وقتی که شاه مجلس را ترک می‌کرد من هم می‌رفتم و گاهی هم که خبر پیدا می‌کردم شاه در مجلس حاضر نیست، از رفتن به میهمانی خودداری می‌کردم و آن‌ها هم مخصوصاً در این اواخر به جای من و همسرم از محمود دیبا و خانمش دعوت می‌کردند. خواهر محمود دیبا هم زن خسروشاهی بود که بدین ترتیب با خانم فرح قوم و خویش شده بود و به همین ملاحظه گاهی هم از خسروشاهی دعوت می‌کردند. سهراب محوی و کیوان خسروانی هم گاه‌گداری در میهمانی‌ها بودند که این سهراب محوی صدای خوبی هم داشت که می‌خواند و البته معروف هم بود که مرد می‌طلبد و داستان ازدواجش هم با پسر تیمسار صفاری به نام بیژن صفاری معروف است که بگذریم.

این میهمانی‌ها، همانطور که گفتم، بیشتر محل هنرنمایی خوانندگان روز بود و از موسیقی اصیل ایرانی خبری نبود و هنرمندان معروف و استادان موسیقی ایرانی در آن جایی نداشتند. بعضی شبها هم بعد از شام فیلم نمایش می‌دادند و در کاخ اختصاصی سالنی بود که مخصوص نمایش فیلم بود و فیلم‌ها هم اغلب خارجی بودند و تنها استثناء این بود که گاهی فیلم‌های وحدت را نشان می‌دادند. علتش هم این بود که شاه از فیلم‌های وحدت خوشش می‌آمد و به دستور خود او بود که فیلم‌های وحدت را برای نمایش انتخاب می‌کردند.

در سایر مواقع، یعنی زمانی که برنامه موسیقی و نمایش فیلم و این طور سرگرمی‌ها در بین نبود و شاه هم با همبازی‌هایش مشغول بازی قمارش بود معمولاً صحبت‌هایی درباره مسایل روز پیش می‌آمد و حاضران فرصت را غنیمت می‌شمردند که صحبتهایی را که از طرح آن منظور داشتند به میان بیاورند و در همین مواقع بود که نکته‌های جالب و شنیدنی مطرح می‌شد و من هم که کمتر با کسی رودربایستی داشتم بی‌پرده حرف خودم را می‌زدم.

 

میهمانان خصوصی دربار پهلوی چه کسانی بودند

 

یادم می‌آید در یکی از همین مجالس شهرزاد افشار همسر رضا قطبی که در تلویزیون ارکستر مجلسی به راه انداخته بود و بخشی از برنامه‌های موسیقی تلویزیون را زیر نظر داشت آمده بود و درخواست داشت که ولیعهد یعنی رضا را برای خواندن آواز به تلویزیون ببرد. ظاهراً عقیده داشت که رضا صدای خوبی دارد و این کار دمکراتیکی است که ولیعهد برود و در تلویزیون آواز بخواند. وقتی این مسئله را مطرح کرد من هم حاضر بودم که حقیقتاً ناراحت شدم و با چهره برافروخته گفتم اگر ولیعهد را ببرید آواز بخواند دیگر آبرویی باقی نمی‌ماند و حتماً بدانید که در بین مردم عکس‌العمل بدی خواهد داشت. اما همسر رضا قطبی و چند تا از همفکرانش که بیشتر دوستان فرح بودند این عقیده را نداشتند و مخصوصاً با عصبانیت به من گفتند که تو مثل گشتاپو هستی و آدم دمکراتی نیستی و برای همین هم با آوازخوانی ولیعهد مخالفت می‌کنی.

مسئله مورد اختلاف دیگری که باز در این مجالس مطرح می‌شد مسئله جشن هنر بود که من همیشه در نقطه مقابل فرح و مخصوصاً رضا قطبی قرار داشتم. یک بار هم مطرح شد که برنامه اذان مغرب را از بلندگوی مسجد بازار شیراز که قرار بود تأتری در نزدیکی آن در داخل بازار اجرا شود قطع کنند تا صدای اذان مزاحم اجرای برنامه‌ای که یک گروه خارجی اجرا می‌کردند نشود. من صراحتاً گفتم این یک کار احمقانه است. چه لزومی دارد که اذان را قطع کنید و ظاهراً هم حرف من به کرسی نشست و این کار صورت نگرفت.

 

میهمانان خصوصی دربار پهلوی چه کسانی بودند

 

نکته دیگری هم که به خاطرم مانده و برای اینکه فضای میهمانی‌های دربار و یا دوستان و نزدیکانی که به افتخار شاه و فرح میهمانی می‌دادند بیشتر به دستتان بیاید آنرا بازگو می‌کنم شرح برخوردی است که در یکی از همین میهمانی‌ها با عبدالمجید مجیدی داشتم. آن وقت تابستان بود و ما در نوشهر بودیم. عبدالمجید مجیدی وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه هم در نوشهر بود و من آن وقت بعد از دوندگی‌های بسیار اجازه شهرک چشمه را گرفته بودم و این دوندگی‌ها در حقیقت شبیه گذشتن از هفت خان رستم بود و راستش این بود که برای صدور اجازه ساختن این شهرک از ما رشوه می‌خواستند و من با دادن رشوه مخالف بودم و درست نمی‌دانستم که آدم روزی‌اش را ازخدا بخواهد آن وقت برای کسب روزی رشوه هم بدهد. این با باور من جور در نمی‌آمد و به خصوص که طبق ضوابط مورد عمل اگر کسی سی هکتار زمین را آماده می‌‌کرد می‌توانست تقاضای صدور مجوز برای آب و برق و غیره داشته باشد و ما این زمین را پیدا کرده بودیم و طبق ضوابط شهرداری، دیبا نقشه شهرک را کشید و مانده بودکه اجازه آب را بگیریم، ولی در کار ما سنگ می‌انداختند و من آن قدر شکایت کردم تا دکتر وحیدی وزیر آب و برق وقت اجازه آن را صادر کرد و سنگ‌اندازی‌های شاهقلی مسئول آب تهران به جایی نرسید. حالامانده بود اجازه شهرداری که بازی در می‌آورد ومخصوصاً شهرداری منطقه و سرانجام نیک‌پی که او هم خود را مذهبی می‌دانست و با من رفیق بود تهدید کرد که اگر اداره زیردستش اجازه لازم را صادرنکند آن اداره را خواهد بست و بدین ترتیب و با تهدید اجازه داده شد. عجبا که وقتی شهرستانی شهردار تهران شد با آن‌ که خود را مذهبی می‌دانست شروع به ایرادگیری کرد و به من می‌گفت چرا با انجمن شهر کنار نمی‌آئید و آنان را به صورتی راضی نمی‌کنید که تلویحاً از من می‌خواست به آن‌ها حق و حسابی بدهم و چون نمی‌دادم می‌خواست در حکم صادره اخلال کند که نتوانست و کار ما از این مرحله هم گذشت و مانده بود آخرین مرجعی که می‌بایست پروژه را تائید کند و آن هم سازمان برنامه بود که این کار هم بعد از دوندگی‌ها انجام شد. به هر حال مدتی بعد وقتی که مجیدی را دیدم گفتم خیلی ممنون که جواز ما از خان هفتم شما هم گذشت. و مجیدی در جواب تشکر من گفت اگر خانم دیبا نمی‌گفت من این کار را نمی‌کردم. حقیقتاً من هم ناراحت شدم و گفتم: مگر کجای کار خلاف قانون و مقررات جاری شما بودکه لازم می‌آمد خانم دیبا سفارش کند.

با این عبدالمجید مجیدی برخورد دیگری هم داشته‌ام که بد نیست در اینجا متذکر شوم و آن در اواخر دولت هویدا بود که شبی در شمال ضمن گفتگو با او گفتم: شما به چه حقی سی، چهل تا کار در دست دارید و آیا یک نفر می‌تواند این همه سمت و پست داشته باشد و وظایفش را هم خوب انجام دهد و عجبا که فردای همان شبی که این صحبت بین ما رد و بدل شد کابینه هویدا سقوط کرد و جمشید آموزگار نخست وزیر شد و همان روز مجیدی یقه مرا گرفت که تو مرا چشم‌زدی. برای اینکه مجیدی هم با سقوط کابینه هویدا همه سمت‌هایش را از دست داده بود و تنها کاری که برایش مانده بود رهبری جناح پیشرو «حزب رستاخیز» بود که آن هم در آن شرایط چیزی جز چرخ پنجم نبود. از تصادف روزگار شب روزی که هویدا از نخست‌وزیری برکنار شده بود طبق قرار قبلی همه و از جمله بسیاری از درباری‌ها و نیز وزرای معزول در خانه مهدی شیبانی معروف به «مهدی موش» که بگمانم در آن موقع استاندار مازندران بود مهمان بودند و عبدالکریم اصفهانی معروف هم بود که برای اجرای برنامه‌های تفریحی دعوت شده بود. سر میز شام که وزیران معزول کابینه هویدا با چهره‌های اخم کرده و گرفته حاضر بودند، عبدالکریم اصفهانی سر به سرشان می‌گذاشت و مرتب می‌گفت: بخورید! بخورید! که شام آخرتان است.

 

میهمانان خصوصی دربار پهلوی چه کسانی بودند

 

باری، در این مجالس گاهی هم صحبت‌های مربوط به درگیری‌های پشت پرده رجال و درباریها مطرح می‌شد که گاه به صورت پچ پچ و گفتگوهای یکی دو نفره بود، از آن جمله روابط فرح و دفتر مخصوص او با علم وزیر دربار بود که هم جنبه کلی و روابط کاری داشت و هم جنبه خصوصی و دلخوری‌های شخصی، مخصوصاًً بگومگوهایی در مورد علاقه شاه به رابطه با زنان دیگر انگیزه این اختلاف‌ها بود و شهبانو و محارم او علم را هم در این ماجراها سهیم می‌دانستند و مورد خاص این که گفتگو از ارتباط شاه با زنی بود به اسم گیلدا که می‌گفتند محوی و دولو وسیله آشنایی او با شاه بوده‌اند. در مورد این رابطه می‌گفتند کار دیدارها از یک بار و دوبار گذشته است و در این مورد اینجا و آنجا و در محافل خصوصی دربار پچ پچ زیاد به گوش می‌رسید که البته موجب ناراحتی فرح بود و همین باعث خرابتر شدن رابطه علم با فرح شده بود. نکته دیگری هم که شنیدم این بودکه این دختر بعد از شاه با تیمسار خاتم شوهر فاطمه و فرمانده نیروی هوایی روی هم ریخت که آن هم داستان خود را دارد. در این مورد اساساً در مورد زن‌بازی‌های شاه همیشه اسم محوی هم به گوش می‌رسید و اینکه خانه او محل عشق‌بازی‌های شاه است و اینها مسایلی بود که در محافل خصوصی آن سوی دیدارهای تشریفاتی درباره‌اش صحبت می‌شد و مخصوصاً در مورد خانه محوی امر مسلمی بود که چند بار گاردهای مورد اعتماد به خود من هم داستان رفت و آ‌مدهای شاه را گفتند

عقب نشینی داعش از مرکز شهر فلوجه/ داعش فروپاشید


"فرماندهی عملیات بغداد اعلام کرد که شهر محاصره شده فلوجه از نظر نظامی سقوط کرده و بزودی نیروهای عراقی کنترل کامل دیگر مناطق شهر را به دست خواهند گرفت."
فلوجه عقب نشینی داعش از مرکز شهر فلوجه/ داعش فروپاشید
به این مطلب امتیاز دهید
71.4%28.6%

 وب سایت شبکه "الجزیره" گزارش داد: «نیروهای عراقی توانستند به مرکز شهر فلوجه وارد شوند و طی درگیری های شدید، داعش از مرکز این شهر عقب نشینی کرد.»

 

 

الجزیره در ادامه گزارش داد: «"ثامر الحسینی" فرمانده نیروهای واکنش سریع اعلام کرده که نیروهای عراقی در نزدیکی ساختمان فرمانداری فلوجه مستقر شده اند و داعش در پی قطع شدن گذرگاه  اصلی این گروهک به سمت مرکز شهر، به طور کامل فروپاشید.»

 

 

 الحسینی فرمانده نیروهای واکنش سریع ادامه داد: «نیروهای عراقی توانستند سه تانکر بمبگذاری شده را به همراه 55 مین کار گذاشته شده در مسیر خیابان "بغداد" فلوجه خنثی سازی کنند و یکی از راه های اصلی امداد رسانی داعش به دست ارتش عراق افتاد.»

  

 

خاطر نشان می شود که وزارت دفاع عراق در بیانیه‌ای اعلام کرد فرماندهی عملیات غرب بغداد توانست مناطق التوزیع الجدید، البو ردینی و خیابان شستم در شهر فلوجه را آزاد کند.

 

 

 ستاد اطلاع رسانی جنگ عراق نیز اعلام کرد که نیروهای امنیتی مسیر حدفاصل بین محله الصناعی و محله نزال در شهر فلوجه را قطع کرده‌اند.

 

 

فرماندهی عملیات بغداد اعلام کرد که شهر محاصره شده فلوجه از نظر نظامی سقوط کرده و بزودی نیروهای عراقی کنترل کامل دیگر مناطق شهر را به دست خواهند گرفت.

 

 

فرمانده پلیس فدرال عراق هم گفته که خطوط دفاعی داعش در فلوجه در سطح گسترده دچار فروپاشی سریع  شده و تروریست ها به طور دسته جمعی به سمت غرب فلوجه فرار کرده اند.

 

کاخ سفید: رئیس‌جمهور آینده آمریکا برجام را پاره نخواهد کرد


خبرگزاری فارس: کاخ سفید: رئیس‌جمهور آینده آمریکا برجام را پاره نخواهد کرد

مقام ارشد دولت آمریکا چند روز پس از بیانات مقام معظم رهبری گفت: واشنگتن به برجام پایبند مانده و حتی رئیس‌جمهوری آینده آمریکا این توافق را پاره نخواهد کرد.

 تنها چند روز پس از آنکه مقام معظم رهبری بیان کردند که در صورت نقض عهد آمریکا در توافق هسته‌ای، تهران دست به عمل متقابل می‌زند، یک مقام ارشد دولت آمریکا گفت واشنگتن به برنامه جامع اقدام مشترک پایبند خواهد ماند.

«بن رودز» معاون مشاور امنیت ملی کاخ سفید و دستیار ارشد باراک اوباما رئیس‌جمهور آمریکا که در نشست شورای آتلانتیک صحبت می‌کرد، در پاسخ به سوال خبرنگار «فارین پالیسی» در این رابطه، گفت: «معماری توافق هسته‌ای با ایران، بازدارنده‌های زیادی برای رئیس‌جمهور آتی قرار داده تا آن را پاره نکند. اینکه تصمیم بگیرد که یکی از اولین کارهایش تسریع بحرانی در خاورمیانه باشد که به طور بالقوه می‌تواند به اشاعه هسته‌ای یا جنگی دیگر منجر شود، تصمیم چندان عاقلانه‌ای به شمار نمی‌آید.»

فارین پالیسی با بیان اینکه این اظهارات در برهه‌ای حساس مطرح شده، نوشته است که رودز این موضع را پس از آن اتخاذ کرد که رهبر انقلاب ایران تهدید کرد در صورتی که واشنگتن توافق هسته‌ای را پاره کند، ایران هم این توافق را آتش می‌زند. 

رهبر معظم انقلاب سه‌شنبه این هفته در جمع گروهی از مسئولان در مورد موضع‌گیری نامزدهای انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا، فرموندند: «ما البتّه برجام را ابتدائاً نقض نخواهیم کرد؛ این را همه بدانند! ما نقض نمی‌کنیم برجام را لکن اگر طرف مقابل نقض کند که حالا همین‌طور این کسانی که نامزد ریاست جمهوری آمریکایند، مدام دارند تهدید می‌کنند که ما می‌آییم پاره می‌کنیم، نقض میکنیم، اینها اگر پاره کردند، ما آتش میزنیم.»

این موضع‌گیری بازتاب گسترده‌ای در رسانه‌های جهان داشت و به تلاش مقامات دولت آمریکا برای اطمینان‌دهی به ایران نسبت به پایبندی واشنگتن به توافق هسته‌ای منجر شد.

رودز در مورد اظهارات «دونالد ترامپ» نامزد جمهوری‌خواهان در انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا که گفته یا توافق را پاره می‌کند یا آن را شدیدتر اجرایی می‌کند، گفت: «شما (رئیس‌جمهور آینده) در حالی کاخ سفید را تحویل می‌گیرید که تمام تعهدات کلان هسته‌ای کامل شده است، ذخایر آن‌ها از کشور خارج شده، رآکتور اراک بازطراحی شده، در فردو غنی‌سازی انجام نمی‌شود و تمام سانتریفیوژها تحت نظارت آژانس بین‌المللی انرژی اتمی هستند. آن وقت است که باید تصمیم بگیرید که آیا می‌خواهید تمام این محدودیت‌ها بر برنامه هسته‌ای ایران را برچینید؟»

وی همچنین تأکید کرد که اگر آمریکا زیر توافق هسته‌ای بزند، شرکای خود در گروه موسوم به 1+5 را می‌رنجاند و قطعا رئیس‌جمهور آینده نمی‌خواهد با چنین وضعی مواجه شود. 

 

این مقام ارشد کاخ سفید گفت: «این یک اصل بنیادین است که شما نمی‌خواهید قدرت را به دست بگیرید و کلی مشکل برای خودتان بتراشید.»

انتهای پیام/ق

اعترافات یک افسر صهیونیست: حزب الله در عرض نیم ساعت شمال اسرائیل را تصرف می کند


یک افسر اسرائیلی اعترافات مهمی دربارۀ توانایی های نظامی نیروهای حزب الله برای تصرف شمال فلسطین اشغالی در مدتی کوتاه مطرح کرد.
 یک افسر ذخیرۀ ارتش رژیم صهیونیستی، که ساکن یکی از شهرک های نزدیک مرزهای لبنان است، به پایگاه  صهیونیستی "والاه" گفت که «حزب الله لبنان توان تصرف "الجلیل" را دارد».

پایگاه "العهد" لبنان در این باره گزارش داد: این افسر صهیونیست که به نظر می رسد از توانمندی های حزب الله لبنان بسیار هراسان است، به پایگاه "والاه" گفت که از چند ماه قبل احتمال داده است که جنگی با حزب الله رخ دهد و رزمندگان مقاومت وارد سرزمین های اشغالی شوند، به همین دلیل تونلی حفر و در آن آب و مواد غذایی برای خود و خانواده اش ذخیره کرده است. 
    
این افسر صهیونیست می گوید، «حتی قبل از جنگ دوم لبنان (2006) اعتقاد داشتم که فقط باید به خودم تکیه کنم، به همین دلیل این پناهگاه مخفی را آماده کردم که فقط خودم و خانواده ام از مکانش باخبریم».

وی تصریح کرد: «رزمندگان حزب الله در سوریه مهارت های زیادی کسب کرده اند که بدون شک باعث خواهد شد در زمینه اشغال موقت الجلیل موفق شوند، اگر دبیرکل حزب الله بگوید 5 هزار جنگجو (رزمنده) را یک مرتبه وارد صحنه خواهد کرد، من حرفش را باور می کنم».

این افسر صهیونیست درباره خطر تونل های حزب الله گفت: «حزب الله به تونل هایی که من و بسیاری از مردم منطقه می دانیم که وجود دارد، نیازی ندارد. آنان می توانند از دروازه وارد شوند، در چنین صورتی مرزبانان ما محو خواهند شد». 

وی تأکید کرد که نیروهای حزب الله پس از ورود به این اراضی در مدت نیم ساعت شهرک ها را اشغال نموده و وارد ساختمان های عمومی خواهند شد.

این افسر صهیونیست درباره آمادگی ارتش رژیم صهیونیستی برای جنگ آینده نیز گفت: «آمادگی واقعی برای جنگ آینده وجود ندارد، آمادگی فقط در حد حرف است، طرف مقابل حزب الله حرف می زند و عمل می کند، اما ما بسیار حرف می زنیم، اما اندک عمل می کنیم».

وی افزود: «ارتش اسراییل قادر به تامین تدارکات برای شهرک نشینان نیست، مگر پس از گذشت 3 روز و هنگامی که دوباره این شهرک ها را از دست نیروهای حزب الله آزاد کند».